رمان ارباب من پارت: ۹۸

همزمان تو جفت گوشاش جیغ کشیدیم که با ترس از خواب پرید و بلند شد نشست و گفت:

_ چیشده؟

فرناز نیشش رو تا بناگوش باز کرد و گفت:

_ هیچی چیزی نشده

یه نگاه به من و یه نگاه به خواهرش انداخت و با همون چشمهای قرمز وحشتناکش و لحن تهدیدآمیز گفت:

_ میکشمتون

فرناز که سمت در بود سریع به سمت در دوید و با جیغ گفت:

_ سپیده فرار کن

اما من چون از در دور بودم گیر بهراد افتادم و اونم سریع در اتاقش رو بست و قفل کرد و گفت:

_ تو گوش من جیغ میکشی؟
_ نقشه اش با فرناز بود
_ تو چرا اجراش کردی؟!

یکم با مکث نگاهش کردم و تهش با ترس گفتم:

_ خب چون منم موافق بودم

بهم نزدیک شد که باعث شد برم عقب و به دیوار بچسبم، اونم اومد جلو و تو دو سانتی متریم ایستاد، دستاش رو دو طرفم گذاشت و گفت:

_ موافق بودی؟

آب دهنم رو قورت دادم و گفتم:

_ آره

صورتش رو نزدیکم آورد که فرناز لگد محکمی به در زد و گفت:

_ هی وحشی دوستم رو ول کن، داری چیکار میکنی؟

اما بهراد هیچ توجهی بهش نکرد .
چنان گاز محکمی گرفت که صدای آخم به هوا رفت و اونم سرش رو عقب برد و گفت:

_ اینم سزای کارت، تازه برو خداروشکر کن فرناز اینجاست وگرنه یجور دیگه تلافی میکردم!

_ خیلی وحشی
_ تو وحشی نیستی که میای اول صبحی جیغ میزنی؟
_ برو بابا

به سمت در رفتم تا در رو باز کنم که از پشت کتفم رو گرفت و گفت:

_ حواست باشه چطوری رفتار کنی
_ نترس

در رو که باز کردم فرناز به سمت داخل پرت شد.
بهراد با خنده نگاهش کرد و گفت:

_ به چی داشتی گوش میدادی که اینطوری گوشت رو به در چسبونده بودی؟
_ اوم به هیچی
_ اره جون عمت، من که تو رو میشناسم وروجک!
دیدگاه ها (۴)

یه کتاب دارک،یه قهوه تلخ،یه جای ساکت تاریک پر از شمع☕️📖داشتن...

سیگاری شدم به خاطره کسی که میگفت سیگار نکش♱

رمان ارباب من پارت: ۹۷

رمان ارباب من پارت: ۹۶

Part:20_____________________________ لونا " تا شب با اجوما ک...

امروز دوباره دیدمش...بعد از ۱۸ سال!تو تاکسی،روی صندلی جلو نش...

پارت:۲۸ (سردوبیروح)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط